سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرگرمی اطلاع رسانی شمیم یاس

این وبلاک فقط به عشق صاحب الزمان عج ا...ایجادشده وسلام ...
صفحه خانگی پارسی یار درباره

اســــــــرار امــضـا

?

مطلب جالب :: اســــــــرار امــضـا  

 

1 - کسانی که به طرف عقربه های ساعت امضاء می‌کنند انسان‌های منطقی هستند.

2 - کسانی که بر عکس عقربه‌های ساعت امضاء میکنند دیر منطق را قبول می‌کنند و بیشتر غیر منطقی هستند.

3 - کسانی که از خطوط عمودی استفاده میکنند لجاجت و پافشاری در امور دارند.

4 - کسانی که از خطوط افقی استفاده میکنند انسان‌های منظّم هستند.

5 - کسانی که با فشار امضاء می‌کنند در کودکی سختی کشیده‌اند.

6 - کسانی که پیچیده امضاء می‌کنند شکّاک هستند.

7 - کسانی که در امضای خود اسم و فامیل می‌نویسند خودشان را در فامیل برتر می دانند.

8 - کسانی که در امضای خود فامیل می‌نویسند دارای منزلت هستند.

9 - کسانی که اسمشان را می‌نویسند و روی اسمشان خط می‌زنند شخصیت خود را نشناخته‌اند.

10 - کسانی که به حالت دایره و بیضی امضاء می‌کنند، کسانی هستند که میخواهند به قله برسند

اما مهم ترین گروه :

11- کسانی که الان دارن روی برگه امضا میکنند خیلی خنگ هستند که یادشون نیست امضا شون چه شکلیه


داستانی جالب از حضرت علی (ع)

?

داستانی جالب از حضرت علی (ع)   

علم بهتر است یا ثروت؟

جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید

-یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟

-علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.

 

در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

-اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:

-علم بهتر است یا ثروت؟

 

علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.

 

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد،

-و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

 

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:

-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

-حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

 

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.

-حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

 

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:

 

-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.

 

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:

-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

-امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

 

مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن‌گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.

 

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید،

-که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که

 

نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

 

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:

-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:

علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.

 

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم


اجازه ...

یوسف ما ز تهی دستی خلق آگاه است 

  به چه امید به بازار رساند خود را ؟  

اجازه ...

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! من می‌تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد.

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی‌کشی؟

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش‌های مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.

خیلی عذر می‌خوام، فکر نمی‌کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می‌کنن و لذت می‌برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.

مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...


فقط یک ایرانی میتونه

فقط یک ایرانی میتونه

 

فقط یه ایرانی میتونه وقتی میره مهمونی فوری از صاحبخانه بپرسه اینجا متری چند ؟

 

فقط یه ایرانی میتونه هر چیزی که میوفته رو زمین با یک فوت ضد عفونی‌ کنه !

فقط یه ایرانی میتونه کمتر ازیک سال بعد از مهاجرتش به یه کشور دیگه، زبان یاد بگیره، وارد دانشگاه بشه، تازه شاگرد اول کلاس هم بشه!
فقط یه ایرانی میتونه جلد بستنی که هیچی توش نداره رو لیس بزنه ولی بعد وقتی مهمونی تموم میشه همینطوری دیس دیس غذا بریزه تو سطل اشغال!!!

فقط یه ایرانی میتونه با وجود این همه نداری و بیکاری و تورم, وقتی مهمون واسش میاد سعی کنه بهترین پذیرایی کنه و بهترین غذارو بزاره واسه مهمونش تا یه وقت جلوش شرمنده نشه.

فقط یه ایرانی میتونه ساعت مچی ببنده رو دستش بعد اگه بهش بگی ساعت چنده؟ موبایلشو در بیاره و ساعت رو اعلام کنه!

فقط یه ایرانی میتونه طوری از بهشت و جهنم و حیات پس از مرگ صحبت کنه که انگار تور لیدر و هفته ای دوبار میره!
فقط یه ایرانی میتونه یکی رو که هیچ دخلی به فوتبال نداره از رییسی ستاد سوخت بذاره مدیرعامل یه باشگاه ورزشی!

فقط یه ایرانی میتونه اسم فیلمارو با شخصیت اصلیش صدا کنه!
فقط یه ایرانی میتونه تو لاین سرعت پنچرگیری کنه!!!

فقط یه ایرانی میتونه وقتی تو کوچه و خیابون، یه تیکه نون رو زمین میبینه تو دلش بگه نعمت خداست و نتونه بی تفاوت از کنارش رد بشه و برداره بوسش کنه بذاره کنار یه درخت تا گنجیشک ها بیان بخورنش

فقط یه ایرانی میتونه شبا که واسه دستشویی رفتن بیدار میشه سر راه در یخچال رو باز کنه توشو نگاه کنه بعد در ببنده و بره بخوابه!
فقط یه ایرانی میتونه ماشین کولر دار ســوار بشــه ولی خودشو با روزنامــه باد بــزنــه!

فقط یه ایرانی میتونه با پاکت های خالیه ساندیس واسه خودش ساک دستی درست کنه!

فقط یه ایرانی میتونه 10 ساعت تمام از تاریخ و مردم و آب و هوای کشورش تعریف کنه که خارجیه واسش سوال پیش بیاد که پس چرا اومدی اینجا؟!

فقط یه ایرانی میتونه وقتی از یک چیزی اعم از شخص یا شغل یا قومیتی ضربه ای میخوره، دیگه نظرش در مورد همه اونجوری میشه!
مثلا دخترا همه بی احساسن. پسرا همه خائنن. اصفهانی ها همه خسیسن. موتور سوارا همه بی فرهنگن

فقط یه ایرانی می تونه با هزار بدبختی کنکور ارشد شرکت کنه و قبول شه، بعد خانوادش بگن چون شهرستانه نمی خواد بری!

فقط یه منشی ایرونی میتونه خودشو از دکتر بیشتر بگیره!

فقط یه ایرانی میتونه وقتی پشـــت فرمـــونه به پیـــاده رو ها فحـــش بده و وقـــتی پیـــاده میره جایی، به راننــــــده ها فحـــش بده!

فقط یه ایرانی میتونه از حق اجتماعی خودش فقط در صف نانوایی و تاکسی دفاع کنه!


اس ام اس شهادت امام صادق علیه السلام

اس ام اس شهادت امام صادق علیه السلام

 عکس   اس ام اس شهادت امام صادق علیه السلام

 

دین از تو پدیدار شده حضرت صادق

شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق

از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند

انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق . . .

شهادت امام صادق(ع)  تسلیت

.

.

.

دل گرفته یاد ایوان بقیع

دیده ای داریم گریان بقیع

حیف بر خاکش بتابد آفتاب

سایه­ی عرش است بر جان بقیع

.

.

.

شهادت امام صادق (ع)، مرد آسمانی مدینه، چشمه جود و سخاوت

کوه حلم و بردباری، تجسم اخلاص و صبر و دریای عمیق علوم لدنی

بر پیروان آن حضرت تسلیت باد . . .

.

.

.

الا ای لاله ی خوشبو، عزیز آل پیغمبر

که بهر دین و قرآنت چنین گردیده ای پرپر

شده زین غم، گل خاتم، مدینه غرق در ماتم

دوصد لعنت به آنکس باد که مسمومت نمود از زهر

.

.

.

بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند

بهین آموز گار مکتب ارشاد را کشتند

اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند

که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند

.

.

.

«مدینه» همچنان مظلوم است و … «بقیع» مظلوم¬تر!

رنج¬نامه نانوشته شیعه، بر خاک و سنگ مزار صادق آل‌پیامبر

گویاتر از هر زمان به شِکْوه و شهادت ایستاده است . . .

.

.

.

امشب شب شهادت صادق آل‌پیامبر است؛ شبی که خورشید مدینه دانش،

چهره فروزانِ اهل بیت و وارثِ علومِ رسالت، در ظلمتکده دورانِ منصور، به خونِ دل نشست.

.

.

.

زین ماتمى که چشم ملائک ز خون تر است

گویا عزاى صادق آل پیغمبرست

شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد . . .

.

.

.

داغ صادق شرر سینه ام افروخته کرد

جگرى سوخته یاد از جگر سوخته کرد

آنکه هم ظاهر و هم باطن ما مى داند

با دلش زهر چه کرده است خدا مى داند . . .

شهادت امام صادق تسلیت باد

 

.

.

.

شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر، تسلیت و تعزیت . . .

.

.

.

 امام صادق ع:

دوستان خدا آنانند که هنگامیکه مشاهده کنند،

حرامهای پروردگار را مردم حلال می شمارند،

مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند.

شهادت مظلومانه قرآن ناطق، امام صادق-ع بر شما تسلیت باد . . .

.


شرایط لازم آقایان جهت ازدواج

شرایط لازم آقایان جهت ازدواج با خانومهای محترمه در اقصی نقاط کشور !!!

 

 

1- در شهر خرم آباد از استان لرستان :

 

  • داشتن باشگاه بدنسازی
  • داشتن حداقل یک مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران
  • داشتن عکس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمی
  • بازگرداندن کمک های مردمی مفقود شده در زلزله بم به مسئولان ذیربط!!!   
  • نکته : در صورتی که عضلات شکم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد! (5 امتیاز)

2-شهر تبریز از استان آذربایجان غربی:

  • تلفظ حرف ق
  • ادای کلمات قلقلک و قوز بالای قوز بدون کوچکترین اشتباه!
  • دانستن جواب مسئله 2X2 از لحاظ مختلف
  • بلد بودن جک های متعدد درباره بچه های تهران
  • داشتن مدال لیاقت و شجاعت از اداره فرهنگ و هنر تبریز جهت بستن بمب به کمر و منفجر کردن کامیون حامل جک های صادراتی تبریز به استان های همجوار.

3-شهر زاهدان از استان سیستان و بلوچستان :

  • توانایی قورت دادن سه کیلو تریاک
  • توانایی عبور 20 کیلو محموله مواد مخدر از جلوی مأموران مرزبانی
  • داشتن مزرعه خشخاش
  • آشنایی دیرینه با عبدالقمر خان قاچاقچی پاکستانی
  • دارای رفت و آمد خانوادگی با جمشید هاشم پور!!!

4-شهر رشت از استان گیلان :

  • داشتن رو حیه مهمان نوازی !!!
  • داشتن رو حیه مهمان نوازی !!!
  • داشتن رو حیه مهمان نوازی !!!
  • .......

5-شهر قزوین از استان قزوین :

  • نداشتن چشم طمع به برادر همسر!
  • توانایی خم شدن و استقامت در وسط شهر قزوین!
  • [...] و [...]

6-شهر اصفهان از استان اصفهان:

  • خوردن موز به صورت دو بار در هفته!  
  • دست و دلباز بودن
  • داشتن حداقل سه بار سابقه دعوت دوستان به شام یا نهار و یا یکبار برگزاری مهمانی فامیلی
  • ننازیدن به سی و سه پل و سایر ابنیه تاریخی!
  • راستگویی و صداقت!!!

7-شهر های سنندج و کرمانشاه از استان های کردستان و کرمانشاه :

  • توانایی پوشیدن شلوار استرج و تنگ به مدت 24 ساعت
  • نداشتن سیبیل
  • داشتن مدرک پهلوانی
  • تعهد به خاک ایران و نداشتن ادعای استقلال طلبی!
  • نداشتن سابقه دعوا و قلدری
  • نبریدن سر نویسنده این مطلب!!!

8-شهر آبادان از استان خوزستان :

  • کوتاه کردن پشت مو و استفاده از عینک آفتابی فقط در صورت لزوم و زیر آفتاب!
  • پوشیدن پیراهن و شلوار سفید
  • نداشتن هیچ گونه ادعا نسبت به همنشینی با راکی-رامبو-جکی چان-بروسلی و بیل کلینتون
  • نداشتن هیچ گونه ادعای مالکیت نسبت به برج ایفل برج پیزا-مجسمه آزادی و برج میلاد!
  • داشتن روحیه راستگویی و حقیقت طلبی (یعنی زیاد لاف نیاد)

9-شهر یزد از استان یزد :

  • توانایی زیستن در آب و هوای خوش.
  • آشنایی با اشیائی چون چمن-سبزه-قناری و سایر موجودات زنده ساکن مناطق خوش آب وهوا
  • نداشتن روحیه آب زیر کاه و رندی
  • ادای حرف های خ و ق بدون تشدید

10-شهر تهران از استان تهران:

  • داشتن تنها و صرفا دو دوست دختر
  • آشنا نبودن با معنی و مفهوم کلمات دودره-تلکه-تیغیدن و ....
  • احیانا داشتن روحیه جوانمردی
  • مرد بودن 

خوش شانسی !!!

خوش شانسی !!!

یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند ، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر  دیگری وارد کوپه نخواهد شد . ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتن بافتنی بود . شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند . اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا ، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت :

ببخشید !  میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟

مرد: خواهش میکنم!

زن: من خیلی سردمه . میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟

مرد:من یه پیشنهاد دارم.!؟

زن: چه پیشنهادی؟

مرد: فقط برای همین امشب ، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم !!!!

زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت : چه اشکال داره ، موافقم !

مرد:قبول؟

زن: قبول !!!!

مرد: خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر . من خوابم میآد . دیگه هم مزاحم من نشو...!!!


فرق بین ایرانی ها و آمریکایی ها

فرق بین ایرانی ها و آمریکایی ها


داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد،
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشا  یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا