خوش شانسی !!!
خوش شانسی !!!
یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند ، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد . ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتن بافتنی بود . شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند . اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا ، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت :
ببخشید ! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
مرد: خواهش میکنم!
زن: من خیلی سردمه . میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟
مرد:من یه پیشنهاد دارم.!؟
زن: چه پیشنهادی؟
مرد: فقط برای همین امشب ، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم !!!!
زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت : چه اشکال داره ، موافقم !
مرد:قبول؟
زن: قبول !!!!
مرد: خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر . من خوابم میآد . دیگه هم مزاحم من نشو...!!!