سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرگرمی اطلاع رسانی شمیم یاس

این وبلاک فقط به عشق صاحب الزمان عج ا...ایجادشده وسلام ...
صفحه خانگی پارسی یار درباره

فرشته مرگ!

بیماری، بارها به سراغش آمده بود و عرصه را بر او تنگ کرده بود. گویی، این درد نمی‏خواست او را رها کند. می‏خواست به گونه‏ای از این بیماری فرار کند، بی‏آنکه فکر مرگ به خاطرش خطور و فرشته مرگ را ملاقات کند. امّا تا بدان لحظه، اذن قبض روحش به ملک مقرّب (عزراییل) نرسیده بود. تا اینکه، ملک مقرب این اذن را از سوی پروردگار دریافت می‏کند. و غافل‏گیرانه از راه می‏رسد. بیمار به عزراییل اعتراض و از این بی‏خبری شکایت می‏کند. او به عزراییل می‏گوید: "من تصور می‏کردم که آمدنت را خبر می‏دهی تا ما خود را برای این سفر مهم و خطیر آماده و مهیا کنیم.

عزراییل به او پاسخ می‏دهد: "ای بنده بی‏خبر! ما نزدیک بودن مرگت را به تو خبر دادیم و چه بسیار رسولان و پیامبران فرستاده شدند تا مرگ را به بندگان هشدار دهند، امّا تو از همه نشانه‏ها، با بی‏اعتنایی گذشتی. در خواب غفلت فرو رفتی و وجود مرگ را (که مرحله تازه‏ای از زندگی است) از یاد بردی. تو گوش‏هایت را به روی زنگ خطرهایی که برایت به صدا در می‏آمد که همان دردها و رنج‏ها بود، بستی. من آخرین پیک هستم که تو آن را غافل‏گیرانه می‏دانی. فرصت تمام است، پس چه خوش است لحظه‏ای که دعوت پروردگارت را با طیب خاطر اجابت کنی." بیمار بی‏دست و پا می‏شود و شروع به تلاش برای زندگی دوباره می‏کند، امّا ثمربخش واقع نمی‏شود. عزراییل مأموریت خود را انجام می‏دهد تا عذری در پیشگاه خدا نداشته باشد. او بیمار را قبض روح می‏کند. صدای شیون و زاری بلند می‏شود، اما فایده‏ای ندارد. ملک الموت صدا می‏زند: "چرا بیهوده فریاد می‏کنید و اشک می‏ریزید؟ به خدا سوگند که پیمانه عمر این انسان به پایان رسیده بود. او به دعوت پروردگارش لبیک گفت. شما به حال خود گریه کنید، زیرا بار دیگر من به میان یکی دیگر از شما خواهم آمد، تا زمانی که هیچ یک از شما باقی نمانید.