زنان ایرانی به تقلید از مردان خیانت می کنند
رابعه موحد/ روان شناس و استاد دانشگاه
در حال حاضر روابط زن و مرد در جامعه باید آسیبشناسی شوند تا بفهمیم مسایلی مانند خیانت که در روزنامه ها و در مراکز مشاوره دیده می شود چگونه پیش آمده است. به عنوان یک مشاور تاکید میکنم اکثر مراجعانی که نزد روانشناسان میروند مسایلی نظیر ارتباط با فردی غیر از همسرشان را مطرح میکنند.
شرق: در حال حاضر روابط زن و مرد در جامعه باید آسیبشناسی شوند تا بفهمیم مسایلی مانند خیانت که در روزنامه ها و در مراکز مشاوره دیده می شود چگونه پیش آمده است. به عنوان یک مشاور تاکید میکنم اکثر مراجعانی که نزد روانشناسان میروند مسایلی نظیر ارتباط با فردی غیر از همسرشان را مطرح میکنند.
در روزنامهها نیز چنین حوادثی را که گاه منجر به جنایت شده به وفور میتوان دید و به نظر میرسد این نوع روابط که جامعه و فرهنگ نام خیانت را برای آن انتخاب کردهاند به نوعی مد یا مسری شده است. اینکه خیانت در جامعه وجود دارد یک حقیقت است و باید بپذیریم این رفتار و تنوع طلبی در اکثر مواقع از سوی مردان شروع شده. تشویق مردان یا دادن آزادی به آنها برای داشتن روابط متعدد باعث از بین رفتن قبح خیانت و عصیان زنان شده است.
در گذشته زنان با تفکر سنتی خیانت مردان را تحمل میکردند و اسم گذشت و فداکاری روی این رفتار گذاشتهاند، اما در حال حاضر تکرار خیانت از سوی مردان باعث شده زنان فکر کنند دیگر نیازی به نجابت نیست و رفتار متقابل را پیشه میکنند. درواقع تفکر سنتی «خوب بودن» از بین رفته و جایگزینی ندارد. میتوان گفت این اخلاق است که از بین رفته و ضد اخلاق جای آن را گرفته است. در پرونده اخیر مردی، بعد از اطلاع از خیانت همسرش، مرد مورد علاقه او را به قتل رسانده است. این زن ادعا میکند چون شوهرش معتاد بوده و او را دوست نداشته، با فرد دیگری ارتباط برقرار کرده است، در حالی که چنین دلایلی قابل قبول نیست چون در چنین شرایطی امکان طلاق برای زن فراهم است و این شخص میتواند با اثبات عسر و حرج یا گذشتن از حقوق شرعی خود طلاق بگیرد.
متاسفانه زنانی وجود دارند که به همسرانشان خیانت کردند و معتقدند چون همسرشان آنها را تامین میکند پس باید به زندگی با او ادامه بدهند. بسیاری از آنها میتوانند جدا شوند اما فقر مالی در صورت مستقل شدن آنها را آزار خواهد داد.
در حال حاضر تعدادی از زنان در جامعه ما به آینده امیدی ندارند و به دنبال فردی هستند که به او تکیه کنند، آنها در واقع با ازدواج قصد تامین مالی خود را دارند. از طرفی این ادعا که من شوهرم را دوست نداشتم و به همین دلیل خیانت کردم یک بهانه است، بهانهای برای اینکه افراد شروع به پنهانکاری کنند. همانطور که ذکر کردم تفکر خیانت بین برخی افراد یک مد و فرهنگ تبدیل شده و چون قانون و فرهنگ چنین اجازهای را به مردان داده است زنان نیز رفتار متقابلی را انجام میدهند اما چون محتاجترند، محتاطتر رفتار میکنند و طلاق نگرفتن را نشانه زیرکی خود میدانند. این در حالی است که همین رفتار منجر به جنایت میشود. البته این رفتار شامل مردان هم میشود، مردانی که در خانه همسرشان از بچهها مراقبت میکند و خودشان بیرون از خانه با فرد دیگری رابطه دارند.
مردان جامعه به جای اینکه دنبال زنان فرهیخته باشند در جستوجوی زنانی با ظاهری زیبا هستند. همین باعث شده مردان دایم به فکر ظاهر بهتر باشند تا خود را ثروتمندتر نشان دهند، مجموعه این رفتارها زمینه را برای خیانت و جنایت فراهم میکند. در این میان همه افراد جامعه در به وجود آمدن این طرز تفکر سهیم هستند و من راهحلی برای آن پیشنهاد نمیکنم، چرا که جامعه به طور خودکار مکانیسم دفاعی لازم را انتخاب میکند.
به نظر من در حال حاضر نمیتوان توصیهای برای اصلاح جامعه داشت و توصیهها تکراری شدهاند. این در حالی است که جامعه به سمت جهانی شدن پیش میرود اما افراد ظرفیت، تفکر و آموزش لازم برای زندگی در چنین جامعهای را ندارند و دچار تضاد میشوند.
در نهایت کارصحیح ، این است که زنان به لحاظ اقتصادی مستقل باشند تا با مردی که دوستش دارند ازدواج کنند. اینکه ما بخواهیم جامعه را با پیشنهاد عوض کنیم نه تنها شدنی نیست بلکه غیرعلمی هم هست.
در روزنامهها نیز چنین حوادثی را که گاه منجر به جنایت شده به وفور میتوان دید و به نظر میرسد این نوع روابط که جامعه و فرهنگ نام خیانت را برای آن انتخاب کردهاند به نوعی مد یا مسری شده است. اینکه خیانت در جامعه وجود دارد یک حقیقت است و باید بپذیریم این رفتار و تنوع طلبی در اکثر مواقع از سوی مردان شروع شده. تشویق مردان یا دادن آزادی به آنها برای داشتن روابط متعدد باعث از بین رفتن قبح خیانت و عصیان زنان شده است.
در گذشته زنان با تفکر سنتی خیانت مردان را تحمل میکردند و اسم گذشت و فداکاری روی این رفتار گذاشتهاند، اما در حال حاضر تکرار خیانت از سوی مردان باعث شده زنان فکر کنند دیگر نیازی به نجابت نیست و رفتار متقابل را پیشه میکنند. درواقع تفکر سنتی «خوب بودن» از بین رفته و جایگزینی ندارد. میتوان گفت این اخلاق است که از بین رفته و ضد اخلاق جای آن را گرفته است. در پرونده اخیر مردی، بعد از اطلاع از خیانت همسرش، مرد مورد علاقه او را به قتل رسانده است. این زن ادعا میکند چون شوهرش معتاد بوده و او را دوست نداشته، با فرد دیگری ارتباط برقرار کرده است، در حالی که چنین دلایلی قابل قبول نیست چون در چنین شرایطی امکان طلاق برای زن فراهم است و این شخص میتواند با اثبات عسر و حرج یا گذشتن از حقوق شرعی خود طلاق بگیرد.
متاسفانه زنانی وجود دارند که به همسرانشان خیانت کردند و معتقدند چون همسرشان آنها را تامین میکند پس باید به زندگی با او ادامه بدهند. بسیاری از آنها میتوانند جدا شوند اما فقر مالی در صورت مستقل شدن آنها را آزار خواهد داد.
در حال حاضر تعدادی از زنان در جامعه ما به آینده امیدی ندارند و به دنبال فردی هستند که به او تکیه کنند، آنها در واقع با ازدواج قصد تامین مالی خود را دارند. از طرفی این ادعا که من شوهرم را دوست نداشتم و به همین دلیل خیانت کردم یک بهانه است، بهانهای برای اینکه افراد شروع به پنهانکاری کنند. همانطور که ذکر کردم تفکر خیانت بین برخی افراد یک مد و فرهنگ تبدیل شده و چون قانون و فرهنگ چنین اجازهای را به مردان داده است زنان نیز رفتار متقابلی را انجام میدهند اما چون محتاجترند، محتاطتر رفتار میکنند و طلاق نگرفتن را نشانه زیرکی خود میدانند. این در حالی است که همین رفتار منجر به جنایت میشود. البته این رفتار شامل مردان هم میشود، مردانی که در خانه همسرشان از بچهها مراقبت میکند و خودشان بیرون از خانه با فرد دیگری رابطه دارند.
مردان جامعه به جای اینکه دنبال زنان فرهیخته باشند در جستوجوی زنانی با ظاهری زیبا هستند. همین باعث شده مردان دایم به فکر ظاهر بهتر باشند تا خود را ثروتمندتر نشان دهند، مجموعه این رفتارها زمینه را برای خیانت و جنایت فراهم میکند. در این میان همه افراد جامعه در به وجود آمدن این طرز تفکر سهیم هستند و من راهحلی برای آن پیشنهاد نمیکنم، چرا که جامعه به طور خودکار مکانیسم دفاعی لازم را انتخاب میکند.
به نظر من در حال حاضر نمیتوان توصیهای برای اصلاح جامعه داشت و توصیهها تکراری شدهاند. این در حالی است که جامعه به سمت جهانی شدن پیش میرود اما افراد ظرفیت، تفکر و آموزش لازم برای زندگی در چنین جامعهای را ندارند و دچار تضاد میشوند.
در نهایت کارصحیح ، این است که زنان به لحاظ اقتصادی مستقل باشند تا با مردی که دوستش دارند ازدواج کنند. اینکه ما بخواهیم جامعه را با پیشنهاد عوض کنیم نه تنها شدنی نیست بلکه غیرعلمی هم هست.
منبع: سلامت نیوز