سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرگرمی اطلاع رسانی شمیم یاس

این وبلاک فقط به عشق صاحب الزمان عج ا...ایجادشده وسلام ...
صفحه خانگی پارسی یار درباره

درمان فوری سوختکی

من تا کنون تجربه ای در این رابطه نداشته ام اگر کسی این مطلب را تجربه کرده کامنت بگذاره تا دگران هم استفاده کنند

تجربه ی یک خانم: چندی پیش هنگام پختن ذرت، چنگالم را در آب جوش کردم تا ببینم که ذرت ها آماده هستند یا خیر… ولی اشتباها دستم در آب جوش رفت… همان طور که داشتم جیغ و فریاد می کردم، یکی از دوستانم که یک دامپزشک ویتنامی است وارد خانه شد و پرسید که مقداری آرد ساده دارم یا نه؟ من کیسه را آوردم و او دست مرا در آن فرو برد و به من گفت که دستم را به مدت 10 دقیقه در آن آرد نگه دارم… و من هم همین کار را کردم… او به من گفت که در ویتنام، مردی آتش گرفته بود و آنها در حالی که ترسیده بودند، برای خاموش کردن او کیسه ای آرد بر سر و تن او پاشیده بودند، و در کمال تعجب دیده بودند که نه تنها آن آرد آتش را خاموش کرده است، بلکه باعث شده بود که او حتی یک تاول هم نزند خلاصه ….من دستم را به مدت 10 دقیقه در کیسه ی آرد نگه داشتم و آن را بیرون آوردم و دیدم که حتی یک رد قرمز و یا تاولی روی آن وجود ندارد و از همه مهمتر، به هیچ عنوان دردی هم ندارد. از آن زمان، من یک کیسه آرد برای زمان هایی که خودم را می سوزانم، در یخچال نگهداری می کنم. آرد سرد تأثیر بیشتری نسبت به آرد با دمای اتاق دارد.  من از آرد استفاده کرده ام و تا به حال یک لک سوختگی قرمز و یا تاول نداشته ام. حتی یک بار زبانم را سوزاندم و آرد را به مدت 10 دقیقه روی آن گذاشتم… درد آن ناپدید شد و سوختگی آن هم برطرف شد آن را امتحان کنید…. معجزه را تجربه کنید!! یک کیسه آرد در یخچال خود نگه دارید و از این کار خوشحال خواهید شد در ضمن باید اشاره کنم که محدوده ی سوخته شده را اول زیر آب سرد نگیرید…. آن را مستقیما در آرد قرار داده و 10 دقیقه نگه دارید

داستانی جالب

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .یقین داشته باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم! .


خیال می کردم دیگر گناهانم پاک شده

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ ا…نسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه ان دوره گرد خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم

آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست . . .

زنده یاد “حسین پناهی “


آخرین ابزارجاسوسی امریکا

آخرین محصول جاسوسی ارتش آمریکا که هفته گذشته لو رفت
این پشه مصنوعی با کنترل از راه دور علاوه بر دوربین مخفی و ضبط صدا ،  خود یک آزمایشگاه کامل است که با گرفتن نمونه سلول فرد و با انالیز DNA  آن و تطبیق آن با بانک اطلاعاتی خود ،اطلاعات شخص را مخابره میکند . در ضمن میتواند یک Micro RFID  را به پوست شخص تزریق کند که ردیابی او را ساده کند . بدون اینکه شخص بفهمد .
البته این خبر به صورت رسمی انتشار نیافته و هنوز اطلاعاتی که در بالا به آن ذکر شده صد در صد درست نمیباشد

یه روز یه ترکه!

یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره
عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم
اینها را هم میشود خورد
این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزیره
………………………
یه روز یه ترکـــه میره جبهه
بعد از یه مدت فرمانده میشه
یه روز بهش می گن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش
جواب میده کدوم داداشم؟
اینجا همه داداش من هستن
اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد
اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری
……………………..
به یه ترکه گفتند کتابی بنویس
ترکه برای تالیف آن کتاب حدود چهل سال تحقیق و مطالعه کرد و بیش از ده هزار کتاب را تمام خواند و به حدود صد هزار کتاب، مراجعه مکرر داشت
او برای یافتن منابع و کاوش در کتاب خانه های هند، ترکیه، ایران، عراق و …، سفرهای متعدد انجام داد و بالاخره یک کتاب یازده جلدی نوشت
این ترکه کسی نبود جز علامه امینی و آن کتاب نیز همان الغدیر بود
…………………….
یه روز یه ترکه داشته ذکر میگفته
در وسط ذکر هنوز تمام نشده بود که یک حوری بهشتی با جامی در دست از سمت راست او می آید و جام شراب بهشتی را تعارف میکند
اما چون ذکر هنوز تمام نشده بود ترکه به حوری اعتنا نمیکنه
حوری از سمت چپ میآید ولی بازهم ترکه اعتنا نمیکنه و حواسش را جمع ذکر حقتعالی میکند
تا اینکه حوری از نظر ناپدید میشه و ترکه بالاخره ذکر خدا را همانگونه که استادش گفته بود کامل میکنه
این ترکه کسی نبود جز علامه طباطبایی

میگویندزنها

میگویند زنها در موفقیت و پیشرفت شوهرانشان نقش بسزایی دارند. ساعد مراغه  ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود: زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم … اما وی با بی اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!» گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافه هایی حق به جانب… باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!» شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو…؟!» شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است… خاک بر سرت کنند!!!» القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گامهای مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد. تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت: * * * * «خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی *

روزی از میلتون؛ شاعر معروف انگلیسی پرسیدند: چرا ولیعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند؛ اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند؟ ؟
گفت: بخاطر اینکه اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن بمراتب آسان تر است! ! !
بهاء الواعظین می نویسد: در ابتدای مشروطه؛ بخانه ای رفتم؛ پیر زن و دختر جوانی آنجا بودند.
پیر زن پرسید: منظور از مشروطه چیست؟ ؟
گفتم: قوانین جدید.
گفت: مثلا چه؟
به شوخی گفتم: مثلا دختران جوان را به پیر مردان دهند و زنان پیر را به جوانان!
دخترش گفت: این چه فایده دارد؟ ؟
پیر زن بلافاصله به دخترش گفت: ای بی حیا! حالا کار تو به جایی رسیده که بر قانون مشروطه ایراد میگیری؟؟! !

کمی خنده

بچه که بودیم همسایمون سگ داشتن هر وقت واق واق می کرد داداشم صداشو تقلید می کردو جوابشو می داد ….
تا اینکه یه بار زن همسایه از مامانم سراغ سگی که صداش از خونه ما میاد و گرفت واسه جفت گیری با سگش ….
مامانم اومد خونه یه بلایی سر داداشم آورد که دیگه فقط صدا ماهی در میاره از اون به بعد

***

یه رفیق دارم اسطوره ی مشکلاته . . . بدشانس . . . بدهکار . . . تنها . . . مشروط . . . یعنی دیگه مشکلی نمونده که این تجربه نکرده باشه . . .
زنگ زدم بهش ، میدونید آهنگ پیشوازش چی بود؟؟ همه چی آرومه . . من چقد خوشحالم

***

مراقب روش حرفزدنتون با خانمها باش?د!! ادم? م?شناسم که رفت ?ه
جزوه از همک?س?ش بگ?ره و ا?ن با همون خانم ?ه
بچه دارند.
دیدم که میگماااا

***

در سه حالت میتونی برای “دیگران” مهم باشی:

1.خوشگل باشی

2.پولدار یا مشهور باشی

3.بمیری.

***

تو مدرسه، بعد از هر امتحان کتابای اون درس رو پاره میکردیم میریختیم وسط خیابون، بعد همون درس هارو تجدید میشدیم.
یعنیا، حالا بیا و درستش کن

***

با توجه به سیر صعودی و پرشتاب قیمت لبنیات

این روزها هر چه بیشتر گاو باشی ، بهتر است !

***

وقتی سواره ماشینیم عابر های پیاده خیلی بی فرهنگ به نظر میرسن ،

اما همین که پیاده هستیم ماشین ها خیلی بی شعورن… جریان چیه!؟

***

گفتم مامانم بیاد اینترنت ببینه انقدر هی بچه های مردم بچه های مردم میکنه ، بچه های مردم چه علافای بی تربیتی اند

***

مدرسه : 3 سیب داریم ، 2 تای دیگر از علی میگیریم ، حالا چنتا سیب داریم ؟
مشق شب : اگر یک هندوانه 3 کیلویی را بین 5 نفر تقسیم کنیم به هر یک چه مقدار میرسد ؟
امتحان : علی 12 موز دارد ، قطار ِ او 7 دقیقه تاخیر دارد ، وزن خورشید را حساب کنید !

***
با خواهرم رفته بودیم کوله پشتی بخره،
مغازه دار کلی واسه کوله تبلیغ می کرد با هیجان،که:
ببین خانم این طوری میشه، بعد این زیپو میکشی، حالتش این جوری میشه و…
خلاصه بعد کلی تبلیغ، خواهرم گفت : دیگه چی کار میکنه؟!
یارو گفت: به اینترنت هم وصل میشه!
خانم این چه سوالیه وجدانن؟!چه انتظاری از یه کیف دارید آخه !!

***

یکی از بچه ها میگفت:
دیشب (بعد از نصف شب) مرامی یه خانوم مسن رو سوار کردم..
آخرش درآورده پول بده،میگم مرسی برای پول این کارو نکردم…
برگشته میگه : غلط کردی، پس برای چی اینکارو کردی عوضی!!-

***

داشتم بدو بدو از پله ها پایین می رفتم که تو پاگرد پله دیدم دختر همسایه داره زور میزنه چمدون گنده رو ببره پایین. گفتم: کمک می خوای؟ گفت: ممنون!
چمدونو بلند کردم، زاییدم! 70 کیلو بود! کم نیاوردم و مثل قاطر 4طبقه رو دویدم تا پایین. به پارکینگ که رسیدم دیدم یارو هنوز بالای پله هاست و از لای نرده ها داره بهت زده نگاه میکنه. گفتم می خوای ببرم بیرون؟!
گفت: راستش داشتم می بردم بالا!!!
یه همچین همسایه هایی داریم ما

***

یه تبلیغ شامپو گلرنگ هست که پدره میگه :

((تو خونه ما پسرم موهای نرم خوش حالتی داره، دخترم موهای مواج زخیمی داره ، خانومم موهای لخت و نرمی داره و موهای خود من هم خشک و زبر هست اما همه ما با شامپو گلرنگ موهامون رو میشوریم چون برای هر نوع مویی مناسبه))

من خواستم از پشت همین تریبون به این پدر زحمت کش بگم هرچند این شامپو ها خیلی خوب هستند ولی شما با خانوم بچه ها یه روز برید آزمایش ژنتیک بدی زیادم بد نیست ؛

والا این همه تنوع زیاد منطقی نیستا


تاحالادقت کردین

تا حالا دقت کردین وقتی واسه دل خودت موهاتو درست میکنی چقدر خوشگل میشه ولی وقتی میخوای بری مهمونی یا عروسی بعد از 3 ساعت کلنجار رفتن شبیه خربزه میشه؟
 
 
******************
 
تا حالا دقت کردین که روزای هفته اینجوری میگذره :
شــــــــــــــــــــــنبـــــ ـــــــــــــــه
یــــــــکشــــــــنبـــــــــ ــــــــــه
دوشـــــــــــــنبــــــــــــ ـــــــه
سه شـــــــنبـــــــــــــــــه
چـــهـــار شنبـــــــــــــه
پنجشنبه جمعه!!!
 
******************
 
تا حالا دقت کردین چقدر حرص آوره که سر غذا دقیقا اون چیزی رو بر میدارن که تو کلی تو ذهنت واسش نقشه کشیده بودی
 
******************
 
تا حالا دقت کردین ش?ر?نتر?ن قسمت خواب اون 5 دق?قه?
بعد از آ?رم موبا?له !!
 
******************
 
تا حالادقت کردین وقتی داری درس میخونی و به یه صفحه عکس دار میرسی چه حالی میکنی که اون صفحه نصفست…!
 
******************
 
تاحالا دقت کردین وقتی احساس میکنین گم شدین اول ضبط ماشین رو کم میکنین!
 
******************
 
تا حالا دقت کردین تا آرایشگر روپوش و میندازه رومون دماغمون خارش میگیره؟!
 
******************
 
تا حالا دقت کردین وقتی سوهان میخوری 95%ش میره لای دندونات و فقط 5%ش نصیب معدت میشه؟!
 
******************
 
تا حالا دقت کردین همه به چراغ راهنمایی میگن چراغ قرمز.
 
******************
تا حالا دقت کردین که آدم و حوا ایرانی بودن؟
آدم و حوا می تونستن هر میوه ای رو بخورن، اون همه موز و کیوی و توت فرنگی و نارنگی و پرتقال و انار و خیار، این وسط وقتی بهشون می گفتن یک کاری نکنید، مثلا سیب گاز نزنید، عدل رفتن همون سیب رو گاز زدن. غیر از یک ایرانی کی این همه لجبازی می کنه؟
 
******************
  
تا حالا دقت کردین تو کل کل‌های ایرانی‌ها، همیشه همه برای خودشون متاسفند!؟
 
******************
تا حالا دقت کردین گوشیتو چک میکنی ببینی ساعت چنده ، بعد مجبور میشی دوباره چک کنی چون دفعه اول اصلا” دقت نکرده بودی

تفاوتهای مردان وزنان درتفکر

مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه لبخند می زنه
زن اما “می فهمه”مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره )
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
“می خواست تنها باشه”
…………………………………………………………………….
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم “نمی فهمه”زن دروغ میگه.
 تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
“نمی خواست تنها باشه”
……………………………………………………………………
و این داستان سال  های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی  و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند…